کد مطلب:261599 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

ابوسهل اسماعیل بن علی
ایشان شیخ متمكنین امامیه ی بغداد و بزرگ طایفه نوبخیته بود. در زمان خود جلالت بزرگی در دین و دنیا داشت و كتب بسیاری را نیز تألیف نموده است. مؤلفات او در كلام و فلسفه، بسیار زیاد و پربار است.

ابوسهل در دوران حیات پربركت خود، پنجاه حج پیاده به جا آورد و موفق به زیارت امام زمان (علیه السلام) شده است.

نقل شده است: روزی حلاج برای ابوسهل نامه ای نوشته و او را به بیعت با خود دعوت كرد و در آن نامه، خود را وكیل امام زمان (علیه السلام) نامید. وقتی ابوسهل، نامه را خواند برای او پیغام فرستاد كه اگر تو وكیل حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) می باشی، لابد برای خود دلایل و مداركی نیز داری. اگر می خواهی من با تو بیعت كرده و رو به سوی تو آورم، خواهشی از تو دارم و آن این است كه من، مال و مكنت زیادی



[ صفحه 55]



دارم و نزد مردم نیز از محبوبیت خوبی برخوردار بوده و هر روز عده ی زیادی برای رفع حاجت به من مراجعه می كنند. از آنجا كه من به سن كهولت رسیده و موی و محاسنم سفید گشته است به ناچار هر هفته رنگ می كنم تا مردم متوجه پیری من نشوند؛ چون اگر متوجه شوند از من كناره گیری می كنند. خواهش من از تو این است كه اگر تو ادعای وكالت صاحب الزمان (علیه السلام) را داری وخود را شایسته ی این مقام می دانی، محاسن و موی سر مرا سیاه كنی تا من ناچار نباشم هر دفعه رنگ نمایم.

این نامه وقتی به دست حلاج رسید. حلاج دانست كه با چه كسی طرف است و دیگر جواب او را نداد.

هر جا كه ابوسهل سخنرانی می نمود این داستان را جهت هر چه بیشتر رسوا شدن حلاج بازگو می نمود و با این كار خود، مردم را از دام او می ربود.